شعرکوهستان(شعرهای حمید ثابتی) | ||
|
درایستگاه اتوبوس منتظربودم باخودزمزمه ای به آهستگی میکردم............. شخصی که کنارم بودپرسیدچه گفتی گفتم سخنی خودمانی بودوبس............ خندیدوگفت میخواهم بدانم برایم جالب است.............. گفتم شکرگزاری کردم گفت برای چه توکه چیزی نداری............. گفتم برای سلامتی.......... برای تولدی تازه که هرصبحگاهان اتفاق می افتد................. برای نوشدن وجدیدگشتن.............. برای باران که میباردوپاک میکند................ برای خاک که یادآوری میکنددل نبستن را............... وبرای برگهائی که بی هیچ التماسی عاشقانه برزمین می افتند. آیادیدن واحساس کردن این همه عظمت وشکوه کافی نیست............. من ازهستی کام میگیرم واوجام میدهد............. من آرام میگیرم واو نام میدهد............... افسوس گذشته رانمیخورم اندوهم رادوست دارم ولی شادوآزادم................. دغدغه ی آینده رانیزندارم چون زمان برایم مطرح نیست.................. حال رامی شناسم ومتعلق به اکنونم.................. لذت این کامجو ئی وهماهنگی باهستی قلبم رالبریزازعشق کرده............ ونفرت وکینه درآن جای نداردهرچه هست آبشارهای زلال وپاک درآن جاریست............. می جوشدومی بخشدبی هیچ ترسی که مباداخالی وتهی گردد............. من دارای ثروتی بی نهایتم که باحساب وکتابهای زمینی قابل شمارش نمی باشد.. بازمیخواهی بشنوی که چراهمه ی اوقاتم راشکروسپاس میگویم............. نگاهی کردپیشانی یم رابوسیدورفت.................. موضوعات مرتبط: 150 - آبشارهای زلال وپاک عشق...............، ، برچسبها: |
|